منزل لیلی

سن فقط یک عدده و دیگرهیچ!

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۴۸ ب.ظ
به خودم ثابت شده که ادم ها هرکدومشون  تو یه سنی می مونن..
سنی که خیلی دوستش داشتن و نتونستن ازش لذت ببرن ...

مثلا مامان من توی دوران دبیرستانش مونده هنوزم که هنوزه باور نمیکنه امروز شده 42 سالش و دوتا بچه داره ..هنوزم که هنوزه همون شیطنت های یه دختر دبیرستانی تو وجودش مونده و گاهی وقتا براش گریه میکنه.....

باباهم تو دوران اوج ورزشیش مونده روزایی که قبل ازنماز صبح تو تاریکی و سیاهی شب کوه صفه رو میگرفته و میرفته بالا تانمازو اونجا بخونه و بعدشم طلوع شهر رو از اون جا ببینه...

خوده منم دقیقا توی 15 سالگیم گیر کردم ....و فکر می کنم هنوزم که هنوزه دوره ی نوجوونیم رو پشت سرنگذاشتم ..بااین که 20 سال سن هم خیلی کمه منتها من باورم نمیشه که 20 سالم شده و5 سال از 15 سالگیم گذشته....
اینو وقتی فهمیدم که هردفعه با تشر اینکه:مگه بچه ای عین 15 ساله هایی  به خودم میاد..یا اینکه بعدازدیدن فیلم به شدت احساسی میشم و تا مدت ها بهش فکر میکنم و طوری درمورد فیلم فکر می کنم که انگار واقعیته......

شاید 10 سال دیگه باورم نشه 10 سال از 20 سالگی گذشته حتی وقتی خانم بشم که مطئنا خانم بشو نیستم  من توی بچگی هام موندم :|
  • ۹۶/۰۲/۱۶
  • عارفه بانو

نظرات  (۲)

تا حالا ندیده بودم یه بچه به مامانش بگه شیطون ! :))
پاسخ:
من و مامانم مثه دوتا رفیقیم هیچ وقت حس مادر دختری یا اینکه بزرگترن رو ندارم
  • یا فاطمة الزهراء
  • من تو 16 سالگیم موندم، با اینکه سن شناسنامه ام 22 ساله 
    پاسخ:
    می بینی واقعا!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">