منزل لیلی

من و مغزم و حاجی بادوم

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۱۴ ق.ظ
بسم الله ...

درجعبه رو برای بار صدم باز می کنم دوسه تا دونه ی دیگه برمیدارم   میزارم گوشه لپم و به کارم ادامه می دم...

کمتر از یک دقیقه شیرینی ها توی دهانم آب می شوند و مغزم از شیرینی حاصل  ذوق ذوق می کند  و فرمان می دهد که بازم بخور بازم بخور...

دلم می خواهد دوباره در جعبه راباز کنم و دو سه تای دیگر بردارم که ندایه درونی هشدار می دهد که بدان و آگاه باش اگر ادامه بدی چاق میشی چله میشی  اونوقت میشی بیفوره بهاره رهنما قبل ازدواج دوم....
اما مغزم که هنوز تو حال و هوای شیرینیه میگه اخه این شیرینی کوچولوها کجای آدمو چاق میکنه ...

ولی من گولشو نمی خورم به حرف ندای درونمم کار ندارم یک ساعت دیگه میرم نون برنجی میخورم...

راستی چرا شیرینی به این خوشمزگی و نازی رو به اسم  حاجی بادوم گذاشتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یعنی چی یعنی یه بادومی بوده تو جیب یه حاجی رفته مکه شده حاجی بادوم؟؟؟

یادم به پشمک حاج عبدالله افتاد ؟؟
اونو که اصلا بیخیال  
من همش یاده بابا بزرگ مرحومم و موهای سفیدش میوفتم چون بنده خدا اسمش عبدالله بود...

بگذریم خخخ...

++57 روز دیگه تا عروسی . استرس دارم یوقت نکنه یه نفر بمیره !!!!
  • ۹۶/۱۲/۲۳
  • عارفه بانو

نظرات  (۳)

چیزی که من در مورد پشمک حاج عبدالله شنیدم و اصلا نمیدونم صحت داره یا نه اینه که: چند تا جوون بودن که بعد از مدرسه میرفتن پیش یه آقایی که پشمک میفروخته، خرید میکردن و بعضی وقتا پولشو بهش نمیدادن ولی دفه بعد بازم که میرفتن اون آقاهه که اسمش حاج عبدالله بوده بهشون پشمک میداده.
اینا بزرگ میشن و آقاهه میمیره. اون چند تا دوست هم به یاد اون میان این کارخونه رو راه میندازن.
پاسخ:
عه وا چه قشنگگ
سلام :)

خدا نکنه کسی بمیره ! نفوس بد نزن !!

به سلامتی و خوشبختی ان شاءالله
پاسخ:
ان شا الله
😅😅😅😅😅

ان شاء الله بخیر و خوشی عروسیتون رو برگزار میکنید
پاسخ:
ان شا الله
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">