منزل لیلی

بنیاد مهدویت و محول الاحول

پنجشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۱۱ ب.ظ

ای بابا این سوسول بازیا بما نیمده رمزو برداشتم باشد که برای همه مفید واقع گردد

«بسم رب الشهدا »


همه چیز دقیقا از اونجایی شروع شد که بعد از اون همه سردرگمی و بی حوصلگی و بداخلاقی باشوهرجان  یک روز گرم تابستانی خوش حال و شاد و خندان از سرکار اومد خونه و گفت :(خانم یه خبر خوش!!!!)

خیلی خنثی گفتم :(چیه چه خبرشده؟؟؟)

با ذوق دوچندان گفت:(پنج شنبه این هفته باید جای من بری سرکار!!!!!!!!)

اینجا دیگه برق از چشمم پرید و گفتم:(ای داد بیداد یعنی برم وسط بر و بیابون پا توپ و تفنگ!!!!!!!!)

با پوزخند نهفته ای گفت :(نه بابا خخخخ ..باید ببرمت کلاس...کلاس مهدویت )

باز خنثی شدم و :( ای بابا کی حوصله داره ....)

_:(ای باابا من پس میرم سرکار .............

چونکه دلم براش سوخت   گفتم :حالا بزار تا اخر هفته ببینم چی بشه...

و اینگونه بود که پنج شنبه همان هفته صبح با موتور سرصبحی راهی بنیاد مهدویت  شدیم ...

.......

هوا به شدت خنک و دلچسب بود و خواب الودگی ادم رو از بین میبرد نزدیک ساختمان مهدویت شدیم و موتور همون دور و بر گذاشتیم و وارد ساختمان شدیم 

با راهنمایی راهنماها راهنمایی شدم به سمت سالن اجتماعات(خخخ تکرر واژه راهنما بسی خرسندم)

خلاصه که یه چندتایی کلیپ از سخنان رهبری دیدیم و جناب سخنران تشریف اوردن و شروع به صحبت کردن...

اوایل صحبتشون  چرت میزدم و ساعتو نگاه میکردم.که ای داد جرا تموم نمیشه بریم خونه بخوابیم که دقیقا یادم نیست چیشدکه یکهو زنگ دلم با حرفای حاح اقا زده شد ..فقط با این جمله بود که به خودم اومدم:(میخوای بدونی چقدر اقا امام زمان تو زندگیت هست میخوای بفهمی چقدررر منتظری؟؟؟؟؟؟

فقط برو بشین حساب کن امام زمانت. امام حالت رو چقدر تو روز صدا میزنی...خانما وقتی توخونه اید بیدار میشید خونه داری می کنید زندگی میکنید سلام میدید به اقا  ؟؟؟صداش میزنید؟؟)

از خدا که پنهون نیست 

از شما چه پنهون دلم لرزید   فرو ریخت.  بغضم توی گلوم اومد و به خودم گفت. خاک بر سرم که غافلم ...چقدرررر وقتی مشکل داشتم صداشون زدم و اما تو خوشیام. هیچ ...فقط خوشی زد زیر دلم و افسردگی گرفتم....

.........

دفترچه پادداشتم رو دراوردم و بعد مطالب حاج اقا رو نوشتم 

انگار دیگه کسل کننده نبود. انگار همون گمشده های زندگی من بود....


به یاری خدا و امام زمان. همونجا شد نقطه شروع تغییرات زیبایی توی زندگیم 

ان شا الله  اقامون مولا و سرورمون دست هممونو بگیرن و ماهم با یه یاعلی. بلندشیم و یه تکونی به حال و احوالمون بدیم 

به برکت   صلواتی برمحمد و آل محمد 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • ۹۷/۰۶/۰۸
  • عارفه بانو

نظرات  (۲)

سلام عزیز

الله اکبر...الله اکبر

خدایی هیهات فرستادم به خودم..
افسوس

الحمدلله کما هو اهله که بالاخره بیدار شدم با صحبتهاتون

کاش این پستهای هدایتی رو عمومی کنید...همه استفاده کنن

این فقط یه پیشنهاده

من حظ کردم با پستتون و یه چیز جدید یاد گرفتم
پاسخ:
من انقدر از این هیجان شما خوشم میاد درمورد پست هام باور نمیکنی چه انگیزه ای میگیرم :)
ای جانم

چه دشند

خب من حس واقعیمه هرچی میگم

واقعا نوشته هات بهم انرژی میده...دوست دارم قلمت رو..

برقرار باشی...
پاسخ:
متشکرم خواهرجان شماهم برقرارباشی بانو
ممنون ازاینکه نگاه زیبات رو سهم نوشته های من میکنی تشکر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">