منزل لیلی

ماجرای ازدواج پایان....

پنجشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم....


عصر جمعه بود ..

گلستان شهدا کمی شلوغ بود و ماهم روی یکی از نیمکت های.نزدیک شهدای مدافع حرم نشسته بودیم...

دست راستش رو بالا اورد و جوری که من ببینم گفت: میخواستم این انگشتر رو بدم به مامانم که به شما بده تا من میام یه نشونی باشه خب خداروشکر که رفتیم و انگشتر نامزدی گرفتیم خیالم راحت شد...

نیم نگاهی به انگشتر عقیق پرتقالیش کردم و لبخند زدم قشنگ بود روش ایه ی و من یتق الله یجعل له مخرجا بود......

الان میفهمم که چقدرر این ایه توی زندگیمون معنی پیدا کرد.....

نزدیکی های غروب بود ...

کمی من من کرد و گفت؛ راستش میخواستم یه موضوعی رو بهتون بگم که البته یه سواله....

پرسشگرانه پرسیدم : بفرمایید..

نیشخندی زد و گفت :میخواستم بپرسم  که....

انگار براش سخت  بنظر میرسید......

:بپرسم اگه من بخوام برم سوریه شما مانع من میشید؟؟اصلا میخوام بدونم اگه لازم باشه مثل سوریه من برای جنگ و دفاع جایی برم راضی هستین.....

جا خوردم ....توقع چنین سوالی رو نداشتم....

نگاهی به قطعه مدافعان حرم کردم...

دراون لحظه جواب دادن خیلی سخت بود..

خندم گرفت..

دوباره گفت؛ میخواین روش فکر کنید....

صدای اذان فضای گلستان رو پرکرد...

نفس عمیقی کشیدم وگفتم :بله ..بعدازنماز بیاین همینجا قطعه مدافعان حرم....

و بلندشدم و سریع به وضوخونه رفتم ..

باخودم کلنجار رفتم ...

نمیخواستم از سر احساسم حرفی زده باشم که وعده ی دروغ باشه ...

اگه من مرد این راه نباشم باید همین الان کناربکشم 

همین الان که خبری نشده راه رو برای یه دختری که ایمانش از من قوی تره بازکنم.....

به تردید افتادم ...

یعنی من ! میتونم ؟میتونم سختی های این راه رو تحمل کنم....

داشت اشکم در می اومد...

نماز مغرب و عشا رو فردی خوندم ...حاج اقای مسجد نیومده بود ..

بعد ازنمازبه سجده رفتم و از خدا کمک خواستم...

خدایا خودت کمک کن خدایا این دوراهی خیلی مهمه ...

توی ذهنم مرور خاطرات شروع شد حرف خاله ی کوچیکم که همسرش جانباز شده تو گوشم پیچید:خاله جون اگه این جوونای خوب فدایی و شهید این راه نشن  اگه جلوشونو بگیری یهو میبینی بر اثر تصادف میمیره ها چه بهتر که شهید بشن....

اشک از چشمام جاری شد....

به خودم گفتم : دیوانه عمر دست خداست..نگران چی هستی؟؟؟

و یاد دعای خودم توی دارالهدایه افتادم که گفتم کسی رو میخوام که فدایی راه شما باشه...

سرسجده بلند کردم صورتم رو واز اشک چشمم پاک کردم و یه یاعلی گفتم و خودم رو سریع به قطعه ی مدافعان حرم رسوندم...

امین هنوز نیومده بود...

خیره به عکس شهدای مدافع حرم شدم.....

اهی کشیدم و توی فکر رفتم...

-:قبول باشه....

صدای امین منو از فکر بیرون اورد...

لبخند زدم و گفتم قبول حق...

داشت دکمنه استینشو میبست. ..با لبخند گفت:خب فکر کردین؟؟

سرمو انداختم پایین و گفتم :بله ....

مشتاقانع منتظر شنیدن حرفام بود..

گفتم: من مانع شما نمیشم و مشکلی ندارم...

چشماش برق زد لبخند. رضایتی زدو نفس عمیقی کشید و گفت؛ خداروشکر ...فقط لطفا مادرم از این روحیه ی شما باخبر نشه....

سرم رو تکون دادم و راهی زیارت شهدا شدیم....



یاعلی گفتیم و عشق و زندگی اغاز شد....

  • ۹۷/۰۷/۱۹
  • عارفه بانو

نظرات  (۹)

  • آرزو ﴿ッ﴾
  • الهی که خوشبخت و عاقبت بخیر بشید. :)
    پاسخ:
    ممنونم
  • پیـــچـ ـک
  • سلام
     همون! فقط یاعلی گفتید؟خطبه عقد نخوندید؟!😁😁😁
    پاسخ:
    چرا ولی خب دیگه چیز خاصی نیست که بخوام بنویسم آخه خخخخ
  • تمنایــ وجــود
  • سلام یه وبلاگ برای کتاب خوانیو معرفی کتاب زدیم خوشحال میشم شما حمایتمون کنید و اگه دوست داشتید میتونیم باهم لینکامونو قرار بدیم ممنون میشم اگه وبلاگ منو معرفی کنید
    http://love-book.blog.ir/
  • پیـــچـ ـک
  • ههههههه
    اصل مطلب همون خطبه ست! 
    روز عقدتونو  هم بنویس.
    البته گمانم شوهر جان گرامی برگشتن.دیگه حوصله نداری قضیه رو کش بدی.نه؟!
    پاسخ:
    ان شا الله از اون ها هم.مینوسم ...
    اما نه در قالب ماجرای ازدواج ...😉
  • امیر حسین
  • منم 20 سالمه تازه ازدواج کردم
    دقیقا با توکل بر خدا
    انشالله همه جوونا خوشبخت و عاقبت به خیر بشن
    پاسخ:
    خوشبخت باشید
  • بانوی عاشق
  • سلام
    خوش به سعادت عزیزم
    داشتن همچی همسری نیازمند اینه که خودتم ادم خوبی باشی
    پس حتما خودت خیلی ماهی که همسر پاکی نسیبت شده

    چرازود تمومش کردی
    تازه داشت جالب میشد
    بله برون و خرید عقد و جشن و مراسم رو تعریف کن
    باید خیلی جالب باشه

    الان چه میکنید در کنار هم

    خدا عشقتون رو بشترو پررنگ تر بکنه ان شالله

    برای زندگی ماهم دعا کن
    پاسخ:
    سلام 
    ممنونم بانوجان نظر لطفته  ان شا الله اون هارو هم مینویسم 
    بزودی..
    ان شا الله خوشبخت باشید عزیزم
    الهی تا ابدیت و برای همیشه ی همیشه برای هم باشید و درکنار هم برای رضای خدا خوشبخت و شادکام و خوش روزی باشید
  • آموزشگاه آرایشگری
  • عالی وبلاگ
  • دخترک مژده
  • سلام
    خوبید؟
    شماعازم کربلاهستید؟
    پاسخ:
    سلام نه سعادت ندارم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">