منزل لیلی

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

بسم الله....


با ذوق عکس خواننده مورد علاقشو تو گوشیش نشون هممون میداد 

مدام میگفت قربونش بشم دورش بگردم...

دیگه دل از دستم رفت گوشی رو از دستش قاپیدم و به عکس خیره شدم ...

عکس از استوری اینستاگرام خواننده مورد نظر بود ..

سگ کوچولویی روی یک میز بود و روی صفحه نوشته شده بود:بابایی دلم برات تنگ شده....

بلند بلند اینو براشون خوندم اما دیدم اونا مثل من تعجب نکردم..

پایین عکس هم نوشته بود: بیشتر کارهامو باهم ساختیم ...

بازهم تعجبی نکردن..

ولی من خیلی تعجب کردم وقتی چندلحظه پیش بحث بارداری بود و هر سه تاشون به حالت تهوع ازش حرف میزدند که چقدر بده یه موجود تو ادم وول بخوره...!!!

اما من گفتم:خیلی خوبه عزیززززم.....

احتمالا اوناهمون حسی رو بمن داشتن که من نسبت به دیدن اقای خواننده و بچش ببخشید سگش داشتم....

:/

سوار تاکسی شدیم داریم به کجا هااا که نمیریم...

  • عارفه بانو

بسم الله....


زن ریز ریز پشت گوشی تلفن خندید و با ذوق به همسرش گفت:عکس بچگیاتو گذاشتم جلوچشمم میخوام بچمون شکل شکله خودت بشه...

مرد خنده ای از سر ذوق کرد و گفت:نه عکس بچگیایه خودتو بزار من دوست دارن شبیه تو بشه...

 اما مرد نمی دانست که هر بانوی دلتنگ دلش میخواهد کودکش شبیه پدرش باشد تا وقتی او نیست نگاهش کند و دلش تنگ نشود   دلش میخواهد کودکش بوی پدرش را بدهد  تا دلتنگ نشود ..

یک زن  حاضر است  هرکاری از سر عشق بکند تا کمتر دلتنگ شود...

  • عارفه بانو

بسم الله...

شاید برات کمی غیر قابل باور باشه اما یک زن می تونه توی دلتنگی هاش عجیب ترین یا شاید بهتره بهت بگم رمانتیک ترین کارهای زندگیشو انجام میده...

میدونم خحالت میکشم اما وقتی چند روز دیگه اومدی خونه حتما بهت میگم که وقتی رفتی 

چشام پر اشک شد گونه هام خیس شد و توی اولین سکوت خونمون بدون تو احساس کردم اینجا بدون تو هیچ چیزی نیست.

شاید باورت نشه اما چندساعت بعدش احساس کردم خونه خودمون بهترین جایه دنیاست وقتی تو نیستی ..گوشه گوشه اش رو که نگاه میکردم انگار تو رو کنارم حس میکردم..

بهت گفتم که ما خانما چقدر عجیب میشیم..از عچایب دیگه اینکه وقتی چندروزی توی خونه نباشی ممکنه برم سر چوب لباسی و لباس هاتو بردارم و بو کنم ..یوقت بهم نخندی میدونم شبیه فیلم هاست اما واقعیته  ...من حتی سرمو روی بالشتی میذارم که تو میذاشتی ..

کارهایی رو میکنم که تو دوست داشتی 

کلا وقتی تو نباشی اینطوری خودمو اروم میکنم..

میدونم اگه اینارو بهت بگم میخندی و میگی مگه رفتم قندهار که اینطور میکنی 

اما من بهت میگم تو حنی سرکوچم بری من دلم تنگ میشه اصلا هرموقع کنارم نباشی دلم تنگ میشه ...

گفته بودم عجیب میشیم ....!!!

  • عارفه بانو

بسم الله...

 می گفتند خانه ی بابا همه چیزش خوب است ...

اصلا هیچ جا خانه ی بابا نمی شود...

مجرد بودم 

برایم خانه ی بابا یکجور محدوده ی خاص بود ..

خانه ی بابا یعنی جایی پر از محدودیت ها ...بیرون نرفتن ها.......مستقل نبودن ها..بداخلاقی های مادرانه ...جدیت های پدرانه...


متاهل شدم..

خانه ی بابا برایم بهترین جاشد...

پراز خوبی ...پر از محبت ...همه جیزش خوب است ..اتاق دوران مجردی نصف سالن پذیرایی خانه ی کوچک ماست و هوایش بهتر است ...به پدرومادرم می گویم قدر خونه زندگیتونو بدونید خیلی خوبه و راحتید..پدر می گوید ماهم مثل شما با یه خونه ی کوچیک شروع کردیم نگران نباش دخترم...

حالا برایم هیچ جا خانه ی بابا نمی شود....

  • عارفه بانو

بسم الله ....

اصلا صحبت از یک زن جدید نیست ....

مهم ترین هووی یک خانم  درواقع کاره شوهرشه....

بله کاره همسره که رفتار اون رو تغییر میده یا حتی شادش میکنه یا غمگینش میکنه....

خصوصا بعضی شغل ها که از لحاظ جسمانی خیلی زیاد روی اعصاب افراد تاثیر میذاره...

درنهایت به قول دور و اطرافیان 

عادت می کنی عزیزم !!!!



  • عارفه بانو

بسم الله 


ابن نوشته در ساعت 3نیمه شب چهارشنبه دوم خرداد به تحریر در امد 

درحالی که درخانه ی کوچک خوشبختیمان صدای پنکه و صدای ابکشی لباسشویی و صدای ارام کتری روی گاز را می توان شنید...

جناب اقای خانه در خوابی عمیق فرو رفته و سرکار خانم خانه با یک لیوان چای به صفحه ی دیجیتال لباسشویی چشم دوخته و گوش تیز کرده تا صدای اب را بشنود 


اینکه چرا نیمه شب از لباسشویی استفاده کرده تنها و تنها به همان بحران اب برمی گردد...

خانم خانه جدیدا حتی حس،می کند خوردن اب هم اسزاف است چه برسد به لباس شستن با لباسشویی ....

نیمه شب ها فشار اب اندکی بهتر است برای همین فعالیت های پرمصرف می ماند گوشه ی شب نشینی های خانم خانه ....

هعی بگذریم ...

آب هست اما کم است....

پ.نوشت: بابا خانمه خانه خخخخ

  • عارفه بانو