منزل لیلی

۳ مطلب با موضوع «چالش اول نظم» ثبت شده است

روزسوم :

رکورد شکوندم  دییشب ساعت 3 خوابیدم و صبح از ساعت 9 بیدارشدم عاشق خودمم با تصمیم گرفتنام  وقتی ساعت 6 صبح بود چشام یکمی بازشده بود به خودم گفتم بابا روز تعطیلی دخترعمه هاهم دیربلند میشم (نفهمیدم چرا خودنو با دختر عمه هام مقایسه کردم اونم تو حالت خواب و بیدار!)

خب علت دیر خوابیدنم فیلم بودن بله فیلم  بعداز خندوانه اماده خواب شدم که بابا فیلم اخرین شوالیه ها رو گذاشت منم کنجکاو و دیگرر...

بعداز گذشت 10 دقیقه اولین فیلم بابا خروپفش رفت هوا و من موندم و یه فیلم کشت و کشتار با طعم انتقام گیری  علت مشتاق بودنم اسم پیمان معادی بود  راستش رو بخوام بگم زیاد خوشم نیومد از نقششون :/  فرمانده فیلم مال هرکشوری بود عالی بود ....

حیف شد نسل شوالیه ها منقرض شدا :|(آیکون حرف بی ربط زن)

وضعیت نظم اتاق در حالت هشداره اکه به دادش نرسم  اتاقم دوباره میشه انباری  و بازهم بایدبگم امان از داداش کوچیکه و لباساش :|


  • ۱ نظر
  • ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۲۶
  • عارفه بانو

و اما روز دوم من :)  :


 الحمدلله نظام حاکم بر اتاقم نظم بود  اما خودم هنوز هیچ تغییری از لحاظ اخلاق منطم نکردم  اینکه ساعت 12.30  شب می خوابم و 9 صبح خسته و کوفته بیدار می شم نشون از تغییر نمیده  تغییر درست از جایی شروع میشه که بتونی خودتو سروقت از رخت خوابت جدا کنی ..

پس سعی می کنم از فردا بالای سره خودم باچماق بایستم و پشتی از زیر سر خودم بکشم بلکه   

 تغییری ایجاد بشه ان شاالله....


از این حرفای خسته کننده که بگذریم تولد یه قهرمانه ...

اسمش ابراهیم آقا ابراهیم ...

_ابراهیم؟ کدوم ابراهیم؟

آقا ابراهیم هادی...

تولدت مبارک آقاابراهیم :)


+اگه دوست دارین آقا ابراهیمو بشناسین  میتو نین یه سرچ کوچیک تو اینترنت بدین

و اگه بیشتر دوست دارین می تونین کتاب های سلام برابراهیم رو بخونین:)

تمام ..

پایان روز دوم از چ.1

  • ۱ نظر
  • ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۲۷
  • عارفه بانو

و اما رور اول زندگی چالشی من:
امروز سعی کردم تمرکزم رو روی نظم لباس ها و هم چنین اتاق خودم جمع کنم   لباس هایی که گویی نعش سرباز های کشته شده در جنگند به دست لباسشویی سپردم  و باقی مانده ی لاشه روسری ها و شلوار و لباس هاراهم جاگیر کردم سعی کردم تر و تمیز و با پرستیژ برم  اموزشگاه که خب لیدی خوش تیپ بودن یک اصل درونیه که من کاملا خالی از این استعدادم....

امروز یه چیز تازه هم فهمیدم  من بی نظم نیستم تنبلم :|  پس شایسته میدونم اسم چالش رو بزارم تنبل نباش  که این کار نمی کنم چه معنی داره من متزلزل باشم (که هستم البته :/)

امرور موقع جاروبرقی کشیدن  مامان دوباره گفته های همیشگی رو تکرار کرد که: تو اخرش میخوای چکار کنی؟
منم مثه همیشه:شش ماهه دیگه معلوم میشه من هیچ توضیحی نمیدم:|
و من جای مامان تو دلم گفتم:باش تا صبح دولتت بدمد..

خداییشم نشستم که بدمد ها ...

روزی بدی نبود  نظم یه موضوع گسترده اس که من فقط امرور از زاویه اتاقم بهش نگاه کردم  صد البته که داداش کوچیکم نمیذاره این اتاق صاف و بانظم باشه و همیشه لباس زیر و زیر پیرهنیش وسط اتاق منه ....

(پایان روز اول از اولین چالش )


  • ۴ نظر
  • ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۱۶
  • عارفه بانو