منزل لیلی

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

بسم الله....

 

ازصبح که چشمم رو در خانه ی پدری باز کردم و اولین روز شروع مجردی موقت رو به خودم تهنیت گفتم. توی دلم گفتم کاش بابا امروز سه چهارتا کتاب بخره من بخونم...

 

خلاصه که ظهر که بابا اومد خونه ...

دیدم به به بابا آمد بابا با کتاب آمد ....

 

سه تا کتاب که محوریت اونها خانم ها هستند بهم امانت داد تا بخونم و نظرمو درموردشون بگم...

 

اولین کتابی که شروع کردم به اسم دختری که رهایش نکردی از خانم لیلا عباسعلی 

گفته می شه که سعی شده درون مایه طنز داشته باشه..

من از لحاظ نمره به این طنز ۱۰میدم .....

بنظرم کتاب های قوی تری از لحاظ خاطره گویی طنز وجود داره مثل آبنبات ها دار 

و آبنبات دارچینی.

به پدرم هم گفتم : مثل اینکه مامان نشسته باشه کنارم و خاطرات بچگی هاشو برام بگه .....یک همچین حسی داشتم...

البته می‌تونه کتاب خوبی برای دخترهای دانش آموز باشه...

 

تمام....

  • عارفه بانو

....و بعد از گشت و گذار های فراوان به این نتیجه رسیدم که من اگر ننویسم 

می پوسم..

میشوم حجمی از جملات سردرگم 

میشوم باری از لغات سنگین و بی هدف....

دردل ها فراوان می شود و طاقت کم .....

 

نوشتن مسکن است ..مثل داروست ...مثل یک همدم خوب است ...راحت می شوی از قیل و قال درون...

 

راستش کمی هم دلم شکسته ..کمی که چه عرض کنم ..یک کمی از کمی  بیشتر ....

آن هم از سمت کسانی که ادعای پیروی از شهدا داشتند....

داستانش زیاد هم مفصل نیست فقط حوصله ی شرح قصه نیست....

 

و باز دوری از همسر و باز کوچ به منزل پدری و واشدن این لب خاموش ....

 

 

  • عارفه بانو