روزهایه طولانی....
بسم الله الرحمن الرحیم
نمی دونم چرا انقدر این سفر چند روزه همسرم طول کشید
انگار که یکساله ندیدمش ....
انگار که برام یه رویا بوده گاهی وقت های این یک هفته
یه لحظه گفتم نکنه دیگه همسرم رو نبینم...
لحظاتی که گذشت پراز دلشوره بود و دلتنگی...
باز برنامه ی کلاس خیاطی یکمی مغزمو از اون موضوع همسرم پرت میکنه اما اینکه میرم خونه و جای خالیشو میبینم
بلندبلند وسط خونه زار میزنم .
شبیه دختر بچه هایه بی بابا...
باز خدا پدر و مادر تکنولوژی بیامرزه که تماس تصویری
یکمی از دلتنگی های ادم رو کم میکنه...
خواهرشوهرم و جاریم هم شوهراشون رفتند اما اونا هرکدوم
دوتا بچه دارن سرشون گرمه
یا مثلا من فکر میکنم این بچه ها انگار یه گوشه از همسرانشون
کمتر دلشون تنگ میشه....
گاهی به خودم میگم چقدر سخته ما بچه نداریم
انگار امید نداریم ..
چطور اونایی که میتونن و بچه نمیخوان این احساس هارو ندارن...
خدا بحق همین مسیر به زندگیه همه از این امید های فسقلی بده...
درحین همین فشردگی های روحی یه حدیثی خوندم که بنظرم
خیلی خیلی خیلی جالب بود ...
یکی از معصومین فرمودند ؛جهاد مرد در میدان نبرد و جنگیدن و گذشتن از جان و ماله و جهاد زن هم
صبوری بر دشواری های زندگی همسره...
اما برام سوال شده چجور میشه که ادم ثابت کنه صبوره!!!
یعنی گریه نکنه؟یعنی درد دل نکنه ..
نمیدونم صبوری چیه اما مطمئنم ده برابر سفر همسرم
ثواب بردم....
پی نوشت؛ دلم هوای شهدا رو کرده ...فکر میکنم باید مثل دوران مجردیم توسلاتم به شهدارو شروع کنم
- ۹۷/۰۸/۰۳