مادرسختگیر و کودک درون ناکام...
به نام خدا
همیشه به حال کسانی که مادرانی حامی ودلسوز داشتند غبطه خوردم
البته اینجور ادم ها هیچ گاه رنج داشتن مادری کمال گرا نچشیده اند ..
بله زندگ کردن با مادر که برای جبران کاستی های زندگی خودش دلش می خواهد فرزند یا فرزندانش در بالاترین حد موفقیت باشند یکی از سخت ترین کارهای دنیاست ..
اگر بخواهم از این سختی ها بنویسم هم کم کم گریه ام می گیرد و هم حوصله می خواهد ...
ولی در نهایت چیزی که بعد از ازدواج برای من ماند .
یک مادر سخت گیر کمال گرای درونی بود ..
مادری که هرصبح با سرزنشش از خواب بلند میشوم ازخودم راضی نیستم به خودم سخت می گیرم از خودم بدم می آید از نگاه کردن به خودم درون آینه واهمه دارم و دقیقا مادرکمالگرای درونم هنوزم هست ...
هفته پیش سعی کردم کمی به این مادر سخت گیر و اخمالوی درونم مرخصی بدهم و مجالی برای نفس کشیدن و بازی کودک ناکام درونم بگذارم باید اعتراف کنم هفته پیش تازه فهمیدم چقدر زیادی به خودم سخت می گیرم کار خاصی هم شاید انجام ندهم ولی تنها کارم اعصاب خوردی و ناراحتی و گوشه گیری بوده..
دلم به حال همسرم سوخت که گاهی باید منه سرخورده از سرکوفت های مادرسختگیر درونم را تحمل کند...
باید بیشتر روی این مادر کمالگرای درونم کارکنم ...
باید یک جای جلویش رابگیرم و کم کم از او بخواهم من و کودک ناکام درونم را تنها بگذارد و برود همانجایی که باید باشد ...
- ۹۹/۱۰/۲۷