منزل لیلی

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم....


وقتی که زندگیشو و گذاشت و رفت 

خیال کردم دوستم نداشت ....

بعضیا گفتن نکنه  نخواستت که اول زندگی انقدر راحت ازت برید....

راستش توی علاقش شک کردم ...

به خودم گفتم نکنه واقعا !!!!!!...

اما برام قابل قبول نبود ....

هیچ کس نمیدونست که همون اول بامن شرط کرد که مانعش نشم...

باتمام  این بی قراری ها با همه شک و شبهه ها میگم فدای سر امام حسین علیه السلام فدای سر حضرت زینب سلام الله.....


امین به هرچی میخواد میرسه....

هرحرفی بزنه یروز بهش میرسه ....

همین منو نگران کرده و میکنه نه برای اون  برای خودم...


خوده ضغیف النفسم ...

خوده کوچیکم....

خوده بی ظرفیتم....


دلم می خواد بزرگ بشم. 

قوی بشم...

انقدرکه ازامین بزنم جلو....


تو دلم بهش حسرت میخورم....

پیاده روی اربعین 

زیارت حضرت زینب 

جهاد.....

خوشبحالت امین.....


اما من چی 

غصه و غم و حسرت این دنیا....

وابستگی به خودش ...


خیلی دلم میخواد ازش بزنم جلو 

پیش خودم میگم میشه خدا میشه یروزم امین بگه خوشبحال عارفه...


میشه یروز اون چیزی که امین دلش میخواد اول من نصیبم بشه...

دلم دنیا رو نمی خواد ...

دلم هیچ چیز این دنیارو نمی خواد...

دلم یه عاقبت خوش میخواد..

یه پایان قشنگ ...

یه رفتن موندگار ...

مثل ش ه ا د ت....


مقطعه می نویسم چون حس میکنم برای یک زن سنگینه....

اما خدا قربونش برم خیلی مهربونه شاید اگه بخوایم قسمتمون کنه...


قبل از این ماموریت دلم خیلی میخواست مادربشم 

اما حالا حتی دلم اونم نمیخواد....

...

چه کنم...........


  • عارفه بانو

بسم الله الرحمن الرحیم....

ما زیادی دنیارو جدی گرفتیم 

زیادی دلمونو بهش بستیم...

اخه این دنیا چی داره مگه ؟؟

دنیایی که توش براحتی بچه های بی گناه رو میکشن 

دنیایی که پر از سختیه....

....

تواین مدت  خیلی فکر کردم دیدم این جا اصلا ارزش یه سری چیزهارو نداره ..نه خوشیش موندگاره و نه غمش....

تنهاچیزی که برای آدم می مونه خدا و اهل بیته....

تنها کسی که پشت و پناه آدمن فقط خداست و اهل بیتش...

و چقدر خدای مهربونی داریم و چقدر خدا دوستمون داره  و ما نمیدونیم....

هرچند این حرفارو.که میگم مادرم چپ چپ نگاهم میکنه و زیر لب میگه شوهرتو نمیبخشم اول کار زندگیش به اینجا رسوند تورو ...منم میزنم زیر خنده و.میگم :دیگه ما اینیم دیگه...


به همسرم گفتم وقتی رفتی حرم حضرت زینب سلام الله فقط یه دعا کن 

عاقبت به خیر بشیم...

هیچ چیز دیگه ای نخواه ....

الهی همه عاقبت بخیر بشن....


  • عارفه بانو

بسم رب الشهدا والصدیقین

تلفن امین برای بار چندم زنگ خورد روی صفحه نوشته بود پ حاج رضا...

پرسیدم :کیه چکارت داره...

گفت:رفیقم رضا رحیمی دنبال وامه که انگشتربخره ببره برا نامزدش عقد کنن و بیاره خانومشو ....

گفتم :اخی ان شا الله جوربشه...

گفت؛باید یحور جورش کنم اخه رضا تنها ضامن وام ازدواجمونه ...

گفتم:عه دستش درد نکنه ....جبران کنیم...

....

حاج رضا ببخشید نشد جبران کنیم اما شما  به خوبی خودت ببخش و ضامن 

اون دنیامون هم بشو ..

...

شهید رضا رحیمی متولد1376.

شهید حادثه تروریستی زاهدان

رفیق و همدوره همسرم ..

شهادتت مبارک برادرم...

...


...

پ.نوشت:سخت ترین جاش خبردادن به همسرمسافرم بود...

پاهام سست شد دست و دلم لرزید و یه لحظه خواستم بمیرم وقتی گفتم:

امین، رضا رحیمی شهید شد...


  • عارفه بانو