منزل لیلی

نشسته ام به دمیدن صبح دولتم .

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۱۶ ق.ظ

و اما رور اول زندگی چالشی من:
امروز سعی کردم تمرکزم رو روی نظم لباس ها و هم چنین اتاق خودم جمع کنم   لباس هایی که گویی نعش سرباز های کشته شده در جنگند به دست لباسشویی سپردم  و باقی مانده ی لاشه روسری ها و شلوار و لباس هاراهم جاگیر کردم سعی کردم تر و تمیز و با پرستیژ برم  اموزشگاه که خب لیدی خوش تیپ بودن یک اصل درونیه که من کاملا خالی از این استعدادم....

امروز یه چیز تازه هم فهمیدم  من بی نظم نیستم تنبلم :|  پس شایسته میدونم اسم چالش رو بزارم تنبل نباش  که این کار نمی کنم چه معنی داره من متزلزل باشم (که هستم البته :/)

امرور موقع جاروبرقی کشیدن  مامان دوباره گفته های همیشگی رو تکرار کرد که: تو اخرش میخوای چکار کنی؟
منم مثه همیشه:شش ماهه دیگه معلوم میشه من هیچ توضیحی نمیدم:|
و من جای مامان تو دلم گفتم:باش تا صبح دولتت بدمد..

خداییشم نشستم که بدمد ها ...

روزی بدی نبود  نظم یه موضوع گسترده اس که من فقط امرور از زاویه اتاقم بهش نگاه کردم  صد البته که داداش کوچیکم نمیذاره این اتاق صاف و بانظم باشه و همیشه لباس زیر و زیر پیرهنیش وسط اتاق منه ....

(پایان روز اول از اولین چالش )


  • ۹۶/۰۱/۳۱
  • عارفه بانو

نظرات  (۴)

عجب!
من بی نظم نیستم تنبلم
هر کسی شجاعت روبرو شدن با ضعف و عیب های زندگیشو نداره .
بهت تبریک میگم !
و پیشنهاد میکنم از لحاظ درسی هم خودتو به جایی برسون 
اعتماد به نفسی که از لحاظ تحصیلی پیدا میشه هیچا گیر نمیاد
پاسخ:
باشه عزیزم ان شا الله تا 6 ماه دیگه حله البته کمترش 
:)
پاسخ:
:)
چه نقش پر رنگی داره داداشت ها :دی
پاسخ:
خیلی  :/..خصوصا که کمدش با من یکیه می رم میام  یکی عین ببر گرسنه لباسرو ریخته وسط اتاق  
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">