منزل لیلی

زندگیه وبلاگی...

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۴۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم ...

 

بقیه رو نمیدونم اما من یک قسمتی از زندگیم گره خورد به وبلاگ...

یعنی چطوری بگم اگه وبلاگ نویسی و خوانی نمیکردم در شرایط فعلی شاید نبودم...

چون داستان ازدواج من به این موضوع بسیار مرتبطه...

زمان وبلاگ نویسی در بلاگفا با یک سری از خانم ها وبلاگنویس مذهبی دوست شده بودیم ...همسر سیدعلی ..طلبه اینده ..و خانم های مذهبی. دیگه...

 

در یکی از همین وبلاگ خوانی ها برخوردم به نظر یکی از خانم ها که بنظرم جالب بود چون همشهری بودیم ...

نمیدونم چی شد که باهم اشنا شدیم وشماره ی همو گرفتیم ..

و بعد درتماس بودیم....

بهانه ی تماس ها داداششون بود که دنبال همسر میگشت.

القصه که بعد دوسال  معلوم شد   قسمت ما باهم پیوند خورده و شدم عروس خانوادشون و خانمه همون داداشش که 2سال دنبال زن میگشت wink

 

البته توی خانواده بهم گفتن برا بچه ها این ماجراتو نگو بداموزی داره..

اخه مورد داشتیم یه بچه ها فهمید برگشت گفت :حالا بگین مجازی بدهindecision

 

حالا منم نمیگم خوبه که ...از فردا همه برن دنبال بختشون تو کامنتا ها ...frown

 

قسمت ما این بوده 

و الا در اکثر مواقع بی فایدن

گفتم که اینجا هم بداموزی نداشته باشهlaugh....

 

پ..نوشت؛ فامیلامون درک نداشتن وبلاگ چیه و اشناییمون چجوره براهمین فکر میکردن خدایی نکرده من و اقای همسر رفیق رفاقتی بودیم که بعدا رفع سو شدیمlaugh

  • ۹۸/۰۶/۲۸
  • عارفه بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">