منزل لیلی

ماجرای یک مشت انرژی منفی ...

جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۲۴ ب.ظ

درست نمی دانم از چه زمانی این حالت سردرگمی بی حسی و یکجورایی بودن شروع شد 

ولی

حدس میزنم از همون لحظه ای شروع شد که اسفند دونی روی اجاق گاز بود و منتظر بودم دود کنه تا خاموشش کنم توهمین موقع یکهو صدایی پوکی از داخلش اومد چراغ های خطر تو ذهنم روشن شد و هراسان اومدم دم اشپزخونه و به اقای همسر گفتم شنیدی ؟؟؟

صداشو شنیدی ؟؟؟ 

چشم زخم بود ..ننجون همیشه وقتی توی منقل اسفند این اتفاق می افتاد میگفت : ننه چشم بود چشم ختم بخیرشد ..

بعدم یه چیزایی از توی اسفند در می اورد نشونم میداد میگفت :وای وای نگاه کن چشموووو ....

ولی خدایی نگاه میکردی وحشت میکردی یک بیضی بزرگ شبیه چشم ولی سوخته بود ...

بعداز این حرفم انگار به قول گفتنی کاِئنات در این مسیر قرار گرفتن و بعد از اومدن یه نفر به خونمون و دیدن نگاهش رفتارش حرفاش و ناامیدیاش 

انگار یه موج عمیق چشم نظر و زخم و این صحبتا تلمبار شد رو سرم .....

بعد رفتنش زانوم سست شده بود و لنگ میزدم سرگیجه داشتم  حالت تهوع ... 

برا خودم چهار قل خوندم  اسفند دود کردم یکم دیگه مونده بود تخم مرغ هم بشکنم در این حد مغزم رفته بود به سمت این چیزا ...

رومم نمیشد به اقای همسر بگم فلانی که اومد خونمون بعدش من همچین  شدم فکر کنم چشمم زد  ..

البته من دیگه نمیگم چشم زدن میگم انرژی منفی ...

اینم قبول دارم بعضی آدم ها کوه انرژی منفی ان اصلا انگار این انرژی هارو از این ور به اون ور با خودشون میبرن و همه جا میپاشن ...

دیگه با اون حالی که تا امروز داشتم یهو چراغ های ذهنم روشن شد که ((شمع )) (البته قبلش به صدقه هم فکر کردم و گفتم دوتومنی کنار میذارم رفع بلا) 

یادم افتاد به مامانم که میگفت : میگن مهمون میاد براتون هم شمع زوشن کنید هم سنگ نمک بذارید انرژی منفیایو بعضیارو دفع میکنه ..

چندتا دونه شمع روشن کردم و عودهم گذاشتم کنارش که دیگه فضا کامل شه ...

تصمیم گرفتم که بیام بنویسم از این احساسات سردرگمی ولی ترجیح دادم اول نمازمو بخونم ....

اولین مشت آب روی صورتم انگار آب رو آتیش بود ...

توی ذهنم دو دستی زدم توسرم گفتم ای خاک برمخت ...آب در کوزه و تو گرد جهان میگردی ...

اینجا بود که رفتم سر خونه شروع از خودم پرسیدم : آخه تو از کی انقدر ایمانت شل و ول شد که تن دادی به این حرفا ؟؟؟

و تازه این شد اول ماجرای مواخذه خودم به دست خودم ....indecision

  • ۹۹/۰۱/۲۹
  • عارفه بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">